جوانی چست لطیف خندان شیرین زبان در حلقه عشرت ما بود که در دلش از هیچ نوعی غم نیامدی و لب از خنده فراهم. روزگاری برآمد که اتفاق ملاقات نیوفتاد، بعد از آن دیدمش زن خواسته و فرزندان خاسته و بیخ نشاطش بریده و گل هوس پژمرده. پرسیدمش چه گونه ای و چه حالتست؟ گفت تا کودکان بیاوردم دگر کودکی نکردم.


چون پیر شدی ز کودکی دست بدار


بازی و ظرافت به جوانان بگذار

طرب نوجوان ز پیر مجوی


که دگر ناید آب رفته به جوی

دور جوانی به شد از دست من


آه و دریغ آن زمن دل فروز

پیر زنی موی سیه کرده بود


گفتم ای مامک دیرینه روز

موی به تلبیس سیه کرده گیر


راست نخواهد شدن این پشت کوز